به هر حال میتونه نکته مثبتی باشه.

ساخت وبلاگ
رفتن به حموم و سر شستن، ۵۳ کیلو رفتن به سر کار و دیر نکردن با اینکه امروز خیلی تعمدی دوست داشتم دیر برسم، همیشه زودتر از همه رفته بودم و انگار یک انتقامی وجودم رو گرفته که اصلا میخوام خودم رو به گا بدم ولی عجیب غریب به موقع رسیدم غذای شیشلیک درست کردم برای علی طرح گلدون دیدم تا بخرم نمیدونم تا بوکینگ دو هفته دیگه درس بخونم یا نه اما رمقی برام نمونده. نمیدونم واقعا این زندگی دوزیستی رو چجوری انجام بدم و ادامه تا بره ۸ ماه دیگه که بوکینگ امتحان بشه و اون رو هم باز نتونم. خسته‌ام واقعا. نمیدونم. به هر حال میتونه نکته مثبتی باشه....
ما را در سایت به هر حال میتونه نکته مثبتی باشه. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2chaghorpaghor3 بازدید : 5 تاريخ : شنبه 9 تير 1403 ساعت: 18:04

از اون چیزی که فکر میکردم، خیلی غمگینترم. مثلا خودم رو مجبور میکنم که کتاب بخونم، وسط کتاب خوندن، گریه میکنم. دیشب داشتم ورزش شکم میزدم، وسط دراز نشست افتادم به گریه. از تمام ادمهای محل کارم بدم میاد. از خانواده‌ام بدم میاد. علی با اون همه مهربانی، دلم نمیخواد دور و برم باشه. آدم عاقلی خودم رو میدونم و توی این فکرم چه کنم از این منجلاب در بیام، وسطش شروع میکنم به گریه کردن. دوباره نفرتم از مامانم شروع شده. در اینکه من مامی ایشو دارم، اصلا شک و شبه‌ایی نیس. اینکه چرا دارمم، بازم خیلی مشخصه چرا. چند وقت پیش، داشتم حرف میزدم باهاش، میگف این لباسه چیه؟ جدیده؟ هر چیز جدیدی ازم میبینه میگه این چیه؟ چند خریدی؟ عذاب وجدان بهم میده.  مستقیما میگه نه فعلا خوشب نکن تا بعدا. میبینی داشتم فکر میکردم اینهمه خوشحال نبودم و تلاش کردم چونکه بعدا. بعدا لابد تو قبره ایشالله. خوبه باز من میرم سر کار. یکجوری ازش تنفرم شروع شده. از داداشم، از خودم، از امین، از کیارش، از مهسا، از اون دختر عربه. از اون اکیپی که تونستن بوک کنن. از اکثر چیزها و ادمها متنفرم. واقعا نمیدونم چیکار کنم. به هر حال میتونه نکته مثبتی باشه....
ما را در سایت به هر حال میتونه نکته مثبتی باشه. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2chaghorpaghor3 بازدید : 6 تاريخ : شنبه 9 تير 1403 ساعت: 18:04

۳۰ دقیقه مفید دوییدم، ۲۵ دقیقه پیاده روی غذای رژیمی مرغ تو فر پختم رفتم سر کار با اون دختر هندیه که نایس بود، نایس بودم میدونستم اون دختر عرب پر روئه، باز قراره دیر بیاد به من زنگ بزنه بگه میشه اتاق منو هم اوکی کنی و اینببار گوشیمو گذاشتم تو لاکر که اصلا نبینم و همین شد یک عالمه رفتم خرید، یه سری براش ارایشی خریدم، دو تا شلوارک ورزشی و یک لباس ورزشی و چند تا لباس زیر و جینگل واسه ریو و ظرف خیلی فوق‌العاده زیبا و خوب برای سر کار( واقعا خوش سلیقه‌ام) مامانم زنگ زد خیلی خوشحال بود طفلی، چون مامان علی بهش زنگ زده بود و خیالش راحت شده بود. خلاصه امروز خیلی حالم بهتر بود. خیلی. به هر حال میتونه نکته مثبتی باشه....
ما را در سایت به هر حال میتونه نکته مثبتی باشه. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2chaghorpaghor3 بازدید : 2 تاريخ : شنبه 9 تير 1403 ساعت: 18:04

خوب چیا شد؟ هیچی. گوه. این مدت مثل یک «خر» درس خوندم. همه چی بر من حرام. درس بخون که سریع امتحان گوه رو بدی، خودت رو نجات بدی از این وضعیت. نتونستم ثبت‌نام کنم. واقعا ناراحتم چون همه تلاشمو کردم. برو اینترنت دانشگاه رو چک کن. اینترنت UCL، اینترنت خونه این، خونه اون. بهترین جا رو پیدا کن. یه تیم جمع کن که بتونی بوک کنی. بعد در عرض یک دقیقه تمام ۶۰۰ صندلی پر شه. سر همون ثانیه که گفتن کلیک کنی. زندگیم رفت رو امپاز تا ۱۰ ماه دیگه که بخوام دوباره ثبت‌نام کنم. که اصلا باز بتونم، نتونم. این مدت نمیدونم چیکار کنم. زندگیم خیلی دوزیستی هس. نه میتونم پول درستی در بیارم، نه این دستیاری چیزی داره که بتونم ازش استفاده کنم. همه چی از ماه سوم این بود که کل سیستم nhs رو فهمیدم، خوب حالا مرحله بعد. کیر  به هر حال میتونه نکته مثبتی باشه....
ما را در سایت به هر حال میتونه نکته مثبتی باشه. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2chaghorpaghor3 بازدید : 6 تاريخ : يکشنبه 3 تير 1403 ساعت: 15:07